سفارش تبلیغ
صبا ویژن


[عنایات الهى]

خداوند تبارک و تعالى چون به بندگانش عنایت داشته، به آنان عقل داده؛ نیروى تهذیب و تزکیه عنایت فرموده؛ انبیا و اولیا فرستاده، تا هدایت شوند و خود را اصلاح نمایند، و دچار عذاب الیم جهنم نگردند. و اگر این پیشگیریها مایه تنبه و تهذیب انسان نگردید، خداى مهربان از راههاى دیگر او را متنبه مى‌سازد: با گرفتاریهاى گوناگون، ابتلائات، فقر، مرض، آنان را متوجه مى‌نماید. مانند یک طبیب حاذق، یک پرستار ماهر و مهربان، مى‌کوشد که این بشر مریض را از بیماریهاى خطرناک روحى علاج بخشد.

اگر بنده مورد عنایت حق باشد، این ابتلائات برایش پیش مى‌آید تا بر اثر

آن به حق تعالى توجه پیدا کند و مهذب گردد. راه همین است و غیر از این راهى نیست؛ ولى انسان باید با پاى خویش این راه را بپیماید تا نتیجه بگیرد. و اگر از این راه هم نتیجه‌اى به دست نیامد و بشر گمراه معالجه نشد و استحقاق نعمتهاى بهشتى را نیافت، در موقع نزع و جان دادن فشارهایى بر او وارد مى‌کند، بلکه برگردد و متوجه شود. باز هم اگر اثر نبخشید، در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناک بعد از آن، فشارها و عذابهایى وارد مى‌آورد تا پاک و منزه گردد و به جهنم نرود.تمام این‌ها عنایاتى است از جانب حق تعالى که از جهنمى شدن انسان جلوگیرى نماید. اگر با تمام این عنایات و توجهات حقه بارى تعالى معالجه نشد چه طور؟ ناچار نوبت آخرین علاج که همانا داغ کردن است مى‌رسد. چه بسا که انسان مهذب و اصلاح نشود و این معالجات مؤثر واقع نگردد، و محتاج باشد که خداوند کریم مهربان بنده خود را به آتش اصلاح کند؛ همانند طلایى که باید در آتش خالص و پاک گردد.

در ذیل آیه شریفه لابِثینَ فیها اَحْقاباً 28 روایت شده که این «حقب» براى اهل هدایت و کسانى است که اصل ایمانشان محفوظ باشد. 29 براى من و جنابعالى است اگر مؤمن باشیم. هر حقبش چند هزار سال است خدا مى‌داند. مبادا کار به جایى برسد که دیگر این علاجها مفید و مؤثر واقع

نگردد و براى استحقاق و لیاقت نعیم مقیم به آخرین دوا نیاز باشد، و لازم شود که، خداى نخواسته، انسان مدتى در جهنم برود و در آتش بسوزد تا از رذایل اخلاقى، آلودگى‌هاى روحى، و صفات خبیث شیطانى پاک گردد، لیاقت و استعداد بهره‌مند از جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ 30 را بیابد. این تازه مربوط به آن دسته از بندگانى است که دامن? گناه و معصیت آنان تا آن درجه گسترده نشده باشد که رحمت و عنایت حق تعالى از آنان بکلى سلب گردد، و هنوز لیاقت ذاتى براى بهشت رفتن داشته باشند. خدا نکند که انسان بر اثر کثرت معاصى از درگاه حضرت بارى تعالى رانده و مردود گردد و از رحمت الهى محروم شود، که جز خلود در آتش جهنم راه دیگرى نخواهد داشت. بترسید از اینکه، خداى نخواسته، از رحمت و عنایت الهى محروم گردید و مورد خشم و غضب و عذاب او واقع شوید. مبادا اعمال شما، کردار و گفتار شما، طورى باشد که توفیقات را از شما سلب کند و جز خلود در نار براى شما راهى نباشد. شما الان یک سنگ گرم را نمى‌توانید دقیقه‌اى میان کف دست نگهدارید؛ از آتش جهنم بپرهیزید.

این آتش‌ها را از حوزه‌ها، از جامعه روحانیت، بیرون بریزید. این اختلاف‌ها، نفاقها، را از قلب خود دور کنید. با خلق خدا حسن سلوک داشته نیکو معاشرت کنید؛ و با نظر عطوفت و مهربانى به آنان بنگرید. البته با گناهکار به خاطر عصیان و طغیانش خوب نباشید، و کار زشت و نادرست او را به رخش بکشید و او را از آن نهى کنید، ولى از هرج و مرج، آشوب و بلوا، خود را بر حذر دارید. با بندگان خوب و صالح خدا نیکى کنید. آنان را که عالم‌اند به خاطر علمشان، کسانى را که در صراط هدایت‌اند به خاطر اعمال نیکشان، و آنان را که جاهل و نادان‌اند چون بندگان خداى‌اند، احترام نمایید؛ خوشرفتارى کنید؛ مهربان باشید؛ صداقت و برادرى داشته باشید. مهذب شوید. شما مى‌خواهید جامعه‌اى را تهذیب و ارشاد کنید، کسى که نتواند خود را اصلاح و اداره کند چه گونه مى‌خواهد و مى‌تواند دیگران را راهنمایى و اداره نماید؟ اکنون از ماه شعبان چند روزى بیش نمانده است، بکوشید در این چند روز موفق به توبه و اصلاح نفس گردید، و با سلامت نفس وارد ماه مبارک رمضان شوید.

 

نقل از کتاب جهاد اکبر از امام خمینی  ره


http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/4218/1/21?ProjectID=16394#footnote11  کتابخانه دیجتال نور


 

 

 

 

 









تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 6:52 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 


/ کتاب امام
بازخوانی متن کامل کتاب مبارزه با نفس یا جهاد اکبر امام خمینی(ره)

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم انسان شگفت آورترین و پیچیده ترین خلق خداست. موجودى که علاوه بر غرائز طبیعى و حیوانى و واکنشهاى جسمانى داراى فطرت و شخصیتى روحانى است که از دیگر موجودات زنده ممتاز گردیده است؛ موجودى که مى اندیشد، انتخاب مى کند و با تدبیر عقلانى و تلاش جسمانى مشکلات را براى نیل به زندگى بهتر از پیش پاى خود برمى دارد و به موازات این تلاش، تاریخ حیات خویش را مى سازد و بر معارف به ارث رسیده از پیشینیان مى افزاید و راه را براى تحولات سریعتر و تسلط بیشتر آیندگان بر طبیعت و کشف مجهولات هموار مى سازد. ولى افسوس که در هیاهوى کوششهاى آدمى براى نیل به امیال و مقاصد خویش و در غوغاى درگیرى انسان و طبیعت حقیقتى بس گرانبها به فراموشى سپرده مى شود و آن: نفس و جوهر شخصیت انسانى و به تعبیرى دیگر «خود انسان» و تربیت و تزکیه نفس و ساختن انسان متعالى است، انسانى که خالق هستى او را اشرف مخلوقات لقب داده و مفسّرین واقعى وحى در باب شناختش فرموده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

آرى، خود فراموشى و نادیده انگاشتن ابعاد لا یتناهى روح آدمى و بى توجهى نسبت به استعدادهاى بشر در پیمودن سیر کمالات و فضائل اخلاقى، دردى است که اغلب جوامع بشرى بدان مبتلا گردیده اند و حاکمیت تکنولوژى و زندگى ماشینى و همچنین سلطه ماده گرایان و دنیا پرستان بر بخشى وسیع از مناطق جهان از یکسو و ناتوانى مکاتب و اندیشه هاى مختلف در ارائه مسیرى روشن و تفسیرى مطمئن از انسان، بر این سیر قهقرایى و از خود بیگانگى افزوده اند. و در این میان تنها منادیان توحید و انبیا و پاسداران حریم ارزش ها و معنویتها بوده اند که تربیت انسان را وجهه جهاد مستمر خویش قرار داده و همنوا با چراغ عقل و نداى فطرت جامعه انسانى را به سوى کمالات و ارزش هاى متعالى هدایت کرده اند و حقیقتا آنچه که در تاریخ حیات بشرى از افتخارات و ارزش هاى بزرگ و تمدنهاى راستین بر جاى مانده، نتیجه همان مجاهدتهاست .

انقلاب اسلامى که در عصر حاضر با همت یکى از مردان خدا در عین ناباورى جهانیان پدیدار گشت در ماهیت خویش تنها یک جنبش سیاسى و یا شورشى مردمى براى سرنگونى نظامى ستمگر نبود بلکه پیش از آن رستاخیزى فرهنگى و اخلاقى بود که انسان درمانده معاصر را به بازیابى فطرت الهى خود فرا مى خواند. بنیانگذار جمهورى اسلامى در وصیتنامه جاویدش در باب ماهیت انقلاب عظیمى که آغاز کرده، فرمود: «در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبه آن است. آنچه را که شما ملت شریف و مجاهد براى آن بپا خاستید و دنبال مى کنید و براى آن جان و مال نثار کرده و مى کنید و والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدى   است و مقصودى است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنى وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدى- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلّى شده و کوشش تمام انبیاء عظام- علیهم سلام اللّه- و اولیاء معظّم- سلام اللّه علیهم- براى تحقق آن بوده و راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براى خاکیان از سیر در آن حاصل مى شود، براى هیچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل نشود».

در منطق امام خمینى مبارزه و ورود در سیاست و بدست گرفتن حکومت هدف نیست؛ هدف: پیروز بیرون آمدن از میدان نبردى است که خداوند پس از سوگندهاى متوالى و با تأکید فراوان مى فرماید: قَدْ افْلَحَ مَنْ زَکّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها. هدف: تربیت انسان و هدایت اوست در سیر از عالم خاک تا ملکوت اعلى. هدف: تشکیل جامعه و ایجاد محیطى است که تنها خدا در آن عبادت شود و انوار عبودیت و اخلاص و جلوه ایمان به غیب، ظلمتهاى علایق نفسانى و شهوات دنیایى را محو نماید و دیدگان بشر را بر پرتو جمال حق در پهنه هستى بینا سازد و توحید و ابعاد رفیع آن را در تمامى روابط و مناسبات انسانى حاکم گرداند و این همه ممکن نیست جز با «تزکیه نفس»، مقوله اى که حاکمان شرق و غرب از آن بى خبرند و جهان خسته امروز تشنه آن است  راز عظمت کار امام خمینى و شگفتى تأثیر کلام و اندیشه آن حضرت بر پیروانش را باید در همین حقیقت جستجو کرد. آنانکه براى دریافت رمز   شعار پیروزى خون بر شمشیر و غلبه یاران بى سلاح امام بر مسلحترین حکومت وابسته به آمریکا، با تحلیلهاى مادى به دنبال عوامل سیاسى و اقتصادى مى گردند، ره به جایى نخواهند برد. آنانکه موفقیت امام خمینى را در تجربه و آموزش شیوه هاى مبارزه با نفس و نبرد در میدان سخت «جهاد اکبر» نشنیده و نشناخته اند از درک ماهیت انقلاب امام نیز عاجزند.

«جهاد اکبر یا مبارزه با نفس» عنوان کتاب حاضر و اثر گرانقدر عارفى است که خود سالها با سیر و سلوک و عبادت و معرفت این مسیر پر مخاطره را پیمود. امام خمینى (س) پیش از آنکه علم مبارزه سیاسى را آشکارا بدست گیرد و همچنین در بحبوحه مبارزات خویش همواره با تکیه بر مباحثى از این قبیل به رهروان راهش مى آموخت که مسیر او از جنبشهاى سیاسى معمول و سیاستمداران حرفه اى جداست و پیروزى واقعى در جهاد سیاسى و نظامى و اقتصادى جز با جهاد اکبر و مبارزه با نفس حاصل نخواهد شد.

مطالب این کتاب، تقریر بیانات امام خمینى در نجف اشرف است که در آستانه ماه مبارک رمضان و ایام دیگر «1» خطاب به حوزه هاى علمیه ایراد فرمودند و به همّت یاران امام تنظیم و بارها پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در داخل و خارج کشور چاپ و منتشر گردید. هشدارهاى دردمندانه و رهنمودهاى اخلاقى حضرت امام در آن ایام سخت و توانفرسا، شور ایمان و انگیزه هاى الهى را در طلاب و دانشجویان متعهد برمى انگیخت و مسیر نهضت را از راه آنان که با تزکیه نفس بیگانه بودند، جدا مى ساخت و بذر اخلاص و ایمان در قلوب جویندگان حقیقت مى کاشت؛ بذرى که سرانجام به مدد الطاف الهى به بار نشست و جهانیان صحنه هایى از اعجاز  آن را در روزهاى آتش و خون و پیکار مشت و سلاح در سال 57 و سبقت خیل جوانان مؤمن در پیمودن مسیر شهادت و جلوه هاى وصف ناشدنى لحظه هاى پیکار و مناجات بسیجیان در جبهه هاى نبرد پس از آن را شاهد بودند.

اینک در ... سالگرد رحلت آن عبد صالح این اثر ماندگار را همراه با پانوشته هاى توضیحى و بخش پایانى (تحت عنوان فرازهاى برگزیده) به رهپویان طریق الهیش تقدیم مى داریم.

مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س)

سفارش به حوزه های علمی

بسم اللّه الرحمن الرحیم یک سال دیگر از عمر ما گذشت. شما جوانان رو به پیرى و ما پیران رو به مرگ پیش مى رویم. در این یک سال تحصیلى شما به حدود تحصیلات و اندوخته هاى علمى خود واقفید؛ مى دانید چقدر تحصیل کرده و تا چه اندازه پایه هاى علمى خود را بالا برده اید؛ لیکن راجع به تهذیب اخلاق، تحصیل آداب شرعیه، معارف الهیه و تزکیه نفس چه کردید؟ و چه قدم مثبتى برداشتید؟ هیچ به فکر تهذیب و اصلاح خود بودید؟ و در این زمینه برنامه اى داشتید؟ متأسفانه باید عرض کنم کار چشمگیرى نکردید، و در جهت اصلاح و تهذیب خود قدم بلندى بر نداشتید.

سفارش به حوزه هاى علمى

حوزه هاى علمیه همزمان با فراگرفتن مسائل علمى، به تعلیم و تعلم مسائل اخلاقى و علوم معنوى نیازمند است. راهنماى اخلاق و مربى قواى روحانى و مجالس پند و موعظه لازم دارد. برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى، کلاس تربیت و تهذیب، آموختن معارف الهیه، که مقصد اصلى بعثت انبیا علیهم السلام مى باشد، باید در حوزه ها رایج و رسمى باشد. متأسفانه در مراکز علمى به این گونه مسائل لازم و ضرورى کمتر توجه مى شود. علوم معنوى و روحانى رو به کاهش مى رود، و بیم آن است که حوزه هاى علمیه در آتیه نتوانند علماى اخلاق، مربیان مهذب و آراسته و مردان الهى تربیت کنند؛ و بحث و تحقیق در مسائل مقدماتى مجالى براى پرداختن به مسائل اصلى و اساسى، که مورد عنایت قرآن کریم و نبى اعظم (ص) و سایر انبیا و اولیا علیهم السلام است، باقى نگذارد. خوب است فقهاى عظام و مدرسین عالیمقام، که مورد توجه جامعه علمیه مى باشند، در خلال درس و بحث به تربیت و تهذیب افراد همت گمارند و به مسائل معنوى و اخلاقى بیشتر بپردازند. محصلین حوزه ها نیز لازم است در کسب ملکات فاضله و تهذیب نفس کوشش کرده، به وظایف مهم و مسئولیتهاى خطیرى که بر دوش آنان است اهمیت دهند.

سفارش به طلاب

شما که امروز در این حوزه ها تحصیل مى کنید و مى خواهید فردا رهبرى و هدایت جامعه را به عهده بگیرید، خیال نکنید تنها وظیفه شما یاد گرفتن مشتى اصطلاحات مى باشد، وظیفه هاى دیگرى نیز دارید. شما باید در این حوزه ها خود را چنان بسازید و تربیت کنید که وقتى به یک شهر یا ده رفتید، بتوانید اهالى آنجا را هدایت کنید و مهذب نمایید. از شما توقع است که وقتى از مرکز فقه رفتید، خود مهذب و ساخته شده باشید، تا بتوانید مردم را بسازید و طبق آداب و دستورات اخلاقى اسلامى آنان را تربیت کنید. اما اگر خداى نخواسته در مرکز علم خود را اصلاح نکردید، معنویات کسب ننمودید، به هر جا که بروید العیاذ باللّه، مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانیت بدبین خواهید کرد شما وظایف سنگینى دارید. اگر در حوزه ها به وظایف خود عمل نکنید و در صدد تهذیب خود نباشید و فقط دنبال فرا گرفتن چند اصطلاح بوده مسائل اصولى و فقهى را درست کنید، در آتیه خداى نخواسته براى اسلام و جامعه اسلامى مضر خواهید بود؛ ممکن است، العیاذ باللّه، موجب انحراف و گمراهى مردم شوید. اگر به سبب اعمال و کردار و رفتار نارواى شما یک نفر گمراه شده از اسلام برگردد، مرتکب اعظم کبایر مى باشید؛ و مشکل است توبه شما قبول گردد. چنانکه اگر یک نفر هدایت یابد، به حسب روایت «بهتر است از آنچه آفتاب بر آن مى تابد» «1» مسئولیت شما خیلى سنگین است. وظایف شما غیر از وظایف عامه مردم مى باشد؛ چه بسا امورى که براى عامه مردم مباح است، براى شما جایز نیست، و ممکن است حرام باشد. مردم ارتکاب بسیارى از امور مباحه را از شما انتظار ندارند، چه رسد به اعمال پست نامشروع، که اگر خداى نخواسته از شما سربزند، مردم را نسبت به اسلام و جامعه روحانیت بدبین مى سازد. درد اینجاست: اگر مردم از شما عملى که بر خلاف انتظار است مشاهده کنند، از دین منحرف مى شوند؛ از روحانیت برمى گردند، نه از فرد. اى کاش از فرد برمى گشتند و به یک فرد بدبین مى شدند. ولى اگر از یک روحانى عملى ناشایست و برخلاف نزاکت ببینند، تجزیه و تحلیل نمى کنند همچنانکه در میان کسبه افراد نادرست و منحرف وجود دارد و در میان اداریها اشخاص فاسد و زشتکار دیده مى شود، ممکن است در میان روحانیون نیز یک یا چند نفر ناصالح و منحرف باشد. لذا اگر بقالى خلاف کند، مى گویند فلان بقال خلافکار است. اگر یک عطار عمل زشتى مرتکب گردد، گفته مى شود فلان عطار زشتکار است. لیکن اگر آخوندى عمل ناشایسته اى انجام دهد، نمى گویند فلان آخوند منحرف است، گفته مى شود آخوندها بدند! وظایف اهل علم خیلى سنگین است؛ مسئولیت علما بیش از سایر مردم مى باشد. اگر به «اصول» کافى «2»، کتاب وسائل «3»، به ابواب مربوط به وظایف علما مراجعه کنید، مى بینید تکالیف سنگین و مسئولیتهاى خطیرى براى اهل علم بیان شده است. در روایت است که وقتى جان به حلقوم مى رسد، براى عالم دیگر جاى توبه نیست، و در آن حال توبه وى پذیرفته نمى شود؛ زیرا خداوند از کسانى تا آخرین دقایق زندگى توبه مى پذیرد که جاهل باشند. «4» و در روایت دیگر آمده است که هفتاد گناه از جاهل آمرزیده مى شود پیش از آنکه یک گناه از عالم مورد آمرزش قرار گیرد. «5» زیرا گناه عالم براى اسلام و جامعه اسلامى خیلى ضرر دارد. عوام و جاهل اگر معصیتى مرتکب شود، فقط خود را بدبخت کرده، بر خویشتن ضرر وارد ساخته است؛ لیکن اگر عالمى منحرف شود و به عمل زشتى دست زند، عالمى را منحرف کرده، بر اسلام و علماى اسلام زیان وارد ساخته است. «6» اینکه در روایت آمده که اهل جهنم از بوى تعفن عالمى که به علم خود عمل نکرده متأذى مى شوند «7»، براى همین است که در دنیا بین عالم و جاهل در نفع و ضرر به اسلام و جامعه اسلامى فرق بسیار وجود دارد. اگر عالمى منحرف شد، ممکن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بکشد. و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعایت نماید، جامعه را مهذب و هدایت مى کند. در بعضى از شهرستانهایى که تابستانها به آنجا مى رفتم، مى دیدم اهالى آن بسیار مؤدب به آداب شرع بودند. نکته اش این بود که عالم صالح و پرهیزکارى داشتند. اگر عالم ورع و درستکارى در یک جامعه یا شهر و استانى زندگى کند، همان وجود او باعث تهذیب و هدایت مردم آن سامان مى گردد، اگر چه لفظا تبلیغ و ارشاد نکند. «8» ما اشخاصى را دیده ایم که وجود آنان مایه پند و عبرت بوده؛ صرف دیدن و نگاه به آنان باعث تنبه مى شد. هم اکنون در تهران، که فی الجمله اطلاع دارم، محلات آن با هم فرق دارد: در محله اى که عالم منزه و مهذبى زیست مى کند، مردمان صالح با ایمانى دارد. در محله دیگر که یک نفر منحرف فاسد معمم شده، امام جماعت گردیده، دکان درست کرده است، مى بینى طایفه اى را فریب داده، آلوده و منحرف ساخته است. همین آلودگى است که از بوى تعفن آن اهل جهنم اذیت مى شوند. این تعفنى است که عالم سوء، عالم بى عمل، عالم منحرف، در همین دنیا به بار آورده، و بوى آن در جهان دیگر شامه اهل جهنم را مى آزارد. نه اینکه در آنجا چیزى به او افزوده باشند؛ آنچه در عالم آخرت واقع مى شود چیزى است که در این دنیا تهیه گردیده است. به ما چیزى خارج از عمل ما نمى دهند. وقتى بنا باشد عالمى مفسده جو و خبیث باشد، جامعه اى را به عفونت مى کشد؛ منتهى در این دنیا بوى تعفن آن را شامه ها احساس نمى کند؛ لیکن در عالم آخرت بوى تعفن آن درک مى گردد. ولى یک نفر عوام نمى تواند چنین فساد و آلودگى در جامعه اسلامى به بار آورد. عوام هیچگاه به خود اجازه نمى دهد که داعیه امامت و مهدویت داشته باشد، ادعاى نبوت و الوهیت کند؛ این عالم فاسد است که دنیایى را به فساد مى کشاند: اذا فسد العالم، فسد العالم. «9»

اهمیت تهذیب و تزکیه نفس


آنان که دین سازى کرده باعث گمراهى و انحراف جمعیت انبوهى شده اند بیشترشان اهل علم بوده اند؛ بعضى از آنان در مراکز علم تحصیل کرده ریاضتها کشیده اند. «10» رئیس یکى از فرق باطله در همین حوزه هاى ما تحصیل کرده است. لیکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه توأم نبوده، در راه خدا قدم برنمى داشته، خباثت را از خود دور نساخته بود، آن همه رسوایى به بار آورده است. اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند، هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده اى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم وقتى در این مرکز خبیث وارد شد، شاخ و برگ خبیث به بار آورده شجره خبیثه مى شود. هر چه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر مى شود. در نفسى که مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است: العلم هو الحجاب الاکبر. لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است. علم نور است، ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر مى سازد.

علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند، در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد. علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است؛ چون اشتغال به ما سوى اللّه است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى اللّه حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان «عالم» و «مهذب» خیلى فاصله است. مرحوم شیخ، استاد ما «11»، رضوان اللّه تعالى علیه، مى فرمود اینکه مى گویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل» صحیح نیست. باید گفت: ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است! کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مى باشید، و فقه که اشرف علوم است مى آموزید، دیگر راحتید، و به وظایف و تکالیف خود عمل کرده اید. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایده اى ندارد. اگر تحصیلات شما، العیاذ باللّه، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال اندوخته اید. این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است.

این اصطلاحات هر چه زیادتر شود، اگر با تهذیب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام مى شود. تنها دانستن این اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحید هم اگر با صفاى نفس توأم نباشد وبال خواهد بود. چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گردیدند بسیارى را گمراه و منحرف ساختند. این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مى یابد. و عالم تیره بختى که باد نخوت بر او چیره شده نمى تواند خود و جامعه را اصلاح نماید، و جز زیان براى اسلام و مسلمین نتیجه اى به بار نمى آورد؛ و پس از سالها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزایاى اسلامى، سدّ راه پیشرفت اسلام و مسلمین مى گردد و ملتها را گمراه و منحرف مى سازد؛ و ثمره این درسها و بحثها و بودن در حوزه ها این مى شود که نگذارد اسلام معرفى گردد، حقیقت قرآن به دنیا عرضه شود؛ بلکه وجود او ممکن است مانع معرفت جامعه نسبت به اسلام و روحانیت گردد.

من نمى گویم درس نخوانید، تحصیل نکنید؛ باید توجه داشته باشید که اگر بخواهید عضو مفید و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشید، ملتى را رهبرى کرده به اسلام متوجه سازید، از اساس اسلام دفاع کنید، لازم است پایه فقاهت را تحکیم کرده صاحبنظر باشید؛ اگر خداى نخواسته درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید؛ نمى توانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید؛ البته تحصیل علم لازم است؛ منتها همان طور که در مسائل فقهى و اصولى زحمت مى کشید، در راه اصلاح خود نیز کوشش کنید. هر قدمى که براى تحصیل علم برمى دارید، قدمى هم براى کوبیدن خواسته هاى نفسانى، تقویت قواى روحانى، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویات و تقوى، بردارید.

تحصیل این علوم در واقع مقدمه تهذیب نفس و تحصیل فضایل، آداب و معارف الهیه، مى باشد؛ تا پایان عمر در مقدمه نمانید که نتیجه را رها سازید. شما به منظور هدفى عالى و مقدس، که عبارت از خداشناسى و تهذیب نفس مى باشد، این علوم را فرا مى گیرید، و باید در صدد به دست آوردن ثمره و نتیجه کار خود باشید؛ براى رسیدن به مقصود اصلى و اساسى خود جدیت کنید.

شما وقتى وارد حوزه مى شوید، پیش از هر کار باید در صدد اصلاح خود باشید. و مادامى که در حوزه به سر مى برید، ضمن تحصیل باید نفس خود را تهذیب کنید؛ تا آن گاه که از حوزه بیرون رفتید و در شهر و یا محلى رهبرى ملتى را بر عهده گرفتید، مردم از اعمال و کردار شما، از فضایل اخلاقى شما، استفاده کنند، پند گیرند، اصلاح شوند. بکوشید پیش از آنکه وارد جامعه گردید خود را اصلاح کنید، مهذب سازید. اگر اکنون که فارغ البال مى باشید در مقام اصلاح و تهذیب نفس برنیایید، آن روز که اجتماع به شما روى آورد دیگر نمى توانید خود را اصلاح نمایید.

خیلى از چیزهاست که انسان را بیچاره کرده، از تهذیب و تحصیل باز مى دارد. یکى از آنها، براى بعضى، همین ریش و عمامه است! وقتى عمامه کمى بزرگ شد و ریش بلند گردید، اگر مهذب نباشد از تحصیل باز مى ماند؛ مقید مى گردد؛ مشکل است بتواند نفس اماره را زیر پا گذارد و پاى درس کسى حاضر شود. شیخ طوسى «12»، علیه الرحمه، در سن پنجاه و دو سالگى درس مى رفته است، در صورتى که در سن بین بیست و سى بعضى از این کتابها را نوشته است! کتاب تهذیب را گویا در همین سن و سال به رشته تحریر در آورده «13». و در پنجاه و دو سالگى در حوزه درس مرحوم سید مرتضى «14»، علیه الرحمه، حاضر مى شده که به آن مقام رسیده است. خدا نکند پیش از کسب ملکات فاضله و تقویت قواى روحانى ریش انسان کمى سفید و عمامه بزرگ گردد، که از استفاده هاى علمى و معنوى و از تمام برکات باز مى ماند. تا ریش سفید نشده کارى کنید؛ تا مورد توجه مردم قرار نگرفته اید فکرى به حال خود نمایید. خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روى آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتى پیدا کند که خود را مى بازد؛ خود را گم مى کند. قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود خود را بسازید و اصلاح کنید. به اخلاق حسنه آراسته شوید؛ رذایل اخلاقى را از خود دور کنید؛ در درس و بحث اخلاص داشته باشید تا شما را به خدا نزدیک سازد. اگر در کارها نیت خالص نباشد، انسان را از درگاه ربوبى دور مى کند. طورى نباشد که پس از هفتاد سال وقتى نامه عمل شما را باز کنند ببینند، العیاذ باللّه، هفتاد سال از خداوند عز و جل دور شده اید. قضیه آن «سنگ» را شنیده اید که به جهنم سرازیر شد؟ پس از هفتاد سال صداى آن از قعر جهنم به گوش رسید. به حسب نقلى حضرت رسول (ص) فرمود پیرمرد هفتاد ساله اى بود که مرد، و در این مدت هفتاد سال رو به جهنم مى رفت! «15» مواظب باشید مبادا پنجاه سال، بیشتر یا کمتر، در حوزه ها با کد یمین و عرق جبین جهنم کسب نمایید! باید به فکر باشید. در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید؛ استاد اخلاق براى خود معین نمایید؛ جلسه وعظ و خطابه، پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرو نمى توان مهذب شد. اگر حوزه ها همین طور از داشتن مربى اخلاق و جلسات پند و اندرز خالى باشد، محکوم به فنا خواهد بود. چطور شد علم فقه و اصول به مدرّس نیاز دارد، درس و بحث مى خواهد، براى هر علم و صنعتى در دنیا استاد و مدرس لازم است، کسى خودرو و خودسر در رشته اى متخصص نمى گردد، فقیه و عالم نمى شود، لیکن علوم معنوى و اخلاقى، که هدف بعثت انبیا و از لطیفترین و دقیقترین علوم است، به تعلیم و تعلم نیازى ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل مى گردد؟! کرارا شنیده ام سید جلیلى «16» معلم اخلاق و  معنویات استاد فقه و اصول، مرحوم شیخ انصارى «17»، بوده است.

انبیاى خدا براى این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند؛ انسان بسازند؛ بشر را از زشتیها، پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقى دور سازند، و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند: بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق. «18» چنین علمى که خداوند متعال نسبت به آن آن قدر اهتمام داشته که انبیا را مبعوث فرموده است، اکنون در حوزه هاى ما رواجى ندارد، و کسى به طور شایسته به آن اهمیت نمى دهد؛ و بر اثر کمبود علوم معنوى و معارف در حوزه ها کار به آنجا رسیده که مسائل مادى و دنیوى در روحانیت رخنه کرده و بسیارى را از معنویت و روحانیت دور داشته است که اصلا نمى دانند روحانیت یعنى چه، یک نفر روحانى چه وظیفه اى دارد، چه برنامه اى باید داشته باشد.

بعضیها فقط در صددند چند کلمه یاد بگیرند و بروند در محل خود، یا جاى دیگر، دستگاه، جاه و مقامى به چنگ آورند و با دیگران دست و پنجه نرم کنند! مانند آنکه مى گفته: بگذار «شرح لمعه» را بخوانم، مى دانم با کدخدا چه کنم! طورى نباشد که از اوّل نظر و هدف شما از تحصیل گرفتن فلان مسند و به دست آوردن فلان مقام باشد، و بخواهید رئیس فلان شهر یا آقاى فلان ده گردید. ممکن است به این خواسته هاى نفسانى و آرزوهاى شیطانى برسید، ولى براى خود و جامعه اسلامى جز زیان و بدبختى چیزى کسب نکرده اید. معاویه هم مدت مدیدى رئیس بود؛ ولى براى خود جز لعن و نفرت و عذاب آخرت بهره و نتیجه اى نگرفت.

...................................

تذکر: لطفا برای پیگیری ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه فرمایید:

http://www.khatteemam.ir/fa/?p=9085      وبگاه خط امام

***************************************************

http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/4218/1/21?ProjectID=16394#footnote11 کتابخانه دیجتال نور





تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 12:27 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

علامه جعفری در آغوش امام علی

علامه جعفری
متفکر و فیلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقی جعفری; در تابستان 1376 خاطره‌ای تکان‌دهنده و الهام‌بخش نقل فرمود که برای تمامی مشتاقان سعادت و رستگاری آموزنده و مفید فایده است.

متفکر و فیلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقی جعفری; در تابستان 1376 در جمع تعدادی از اندیشمندان دربارة مهم‌ترین عامل موفقیت خویش در تحصیل علم و ترویج معارف نورانی اسلام و موفقیتی که در شرح و تفسیر نهج ‌البلاغه کسب نموده است، خاطره‌ای تکان‌دهنده و الهام‌بخش نقل فرمود که برای تمامی مشتاقان سعادت و رستگاری آموزنده و مفید فایده است:

اینجانب توفیقی را که در زمینة تحصیل علوم و ترویج مبانی دینی کسب کرده‌ام، از توجّه ویژه مولای متقیان علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نسبت به خودم دارم.

در سال‌های جوانی و اقامت در نجف اشرف در یک شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از اندازه و سختی اقامت در حجره، دعوت مؤمنی را جهت پیوستن به جمع دوستانی که در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذیرفتم.

 در آن جلسه، شخصی که به طنزگویی، مزّاحی و نشاط ‌بخشی در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به شوخی و بذله‌گویی پرداخت و اعلام داشت:

 من عکس زیبایِ «زن شایسته» یکی از کشورهای اروپایی را که در روزنامه ها چاپ شده را با خود آورده‌ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند.

 آن شخص از دوستان جلسه درخواست کرد بدون تظاهر به دین‌داری و تقدس، هر کس پس از مشاهده عکس با صراحت و بدون تعارف بگوید که

بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به طور حضوری و یک عمر ازدواج و زندگی با صاحب این عکس، کدام یک را برمی‌گزیند؟

عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان می‌داد و افراد هم هر کدام به فراخور برداشت و سلیقة خود از عکس نظری می‌دادند. معمولاً افراد بیننده اظهار می‌داشتند حضرت امیر (علیه السلام) را که ان‌شاء‌الله در لحظة مرگ و عالم برزخ از نزدیک می‌بینیم؛ اما در این دنیا، زندگی با این زن مفید است!

من پنجمین نفر بودم. وقتی خواست عکس را به من نشان بدهد، طوفانی در قلبم به وجود آمد.

بر خود لرزیدم و پیش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگی است! آیا به راستی سزاوار است لحظه‌ای دیدار با علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهی را با شهوات مبادله کنیم؟! بدون این‌که عکس را ببینم، از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم. در حجره را باز کردم، اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روی پله نشستم، در حالی که سرم را به دیوار تکیه داده بودم، به خواب رفتم.

ناگهان خود را در سالنی نسبتاً بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختی قرار داشت و حضرت مولا علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) روی آن تخت نشسته بودند.

قنبر غلام حضرت و مالک‌اشتر و... نیز همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم.

لحظه‌ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند.

من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم، دیدم و لذت بردم.

در همین حال بیدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در کنار در حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود هشت دقیقه طول کشیده است. با حالتی وصف ‌ناپذیر خود را به جلسة آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجة انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، این موفقیت‌ها در زندگی علمی نصیبم گشت.

 


1. ره ‌توشه راهیان نور، ویژة ماه مبارک رمضان 1419ق، ج2، ص114.

منبع : خانواده و تربیت مهدوی،ص375،آقاتهرانی وحیدری کاشانی

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان




تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 11:49 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
اهانت به «مادر امام زمان» در کتابی با مجوز وزارت ارشاد!
 
وزارت ارشاد در ادامه عملکرد شگفت آور خود به کتابی مجوز داده است که صریحا به «مادر امام زمان(عج)» اهانت کرده است.
اهانت به «مادر امام زمان» در کتابی با مجوز وزارت ارشاد!

به گزارش جهان نیوز، نام این کتاب «دوازدهم» است که داستان آن از زبان یک نویسنده که مدرس فیلم نامه نویسی است، روایت می شود. دوست تهیه کننده نویسنده به او پیشنهاد نگارش فیلم نامه ای با موضوع حضرت ولی عصر(عج) را می دهد و اغلب فصل های این کتاب، درخصوص مسایل و ماجراهای مربوط به مراودات نویسنده، دوست تهیه کننده و شاگردان کلاس نویسندگی او و یا تمرین برای نگارش فیلم نامه می گذارد.

بخش های دیگری از کتاب هم که به عنوان مثال کار تحقیقی شاگردان نویسنده است، زمان شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) و ماجراهای جعفر کذاب و رفتار خلیفه وقت را روایت می کند و در لابه لای کتاب چند مورد از تشرفات تاریخی به حضور حضرت ولی عصر و هم چنین یکی دو مورد تشرف اعضای کلاس نویسندگی ذکر می شود.

اما آنچه در این کتاب اعجاب آور است، اهانت ها و جسارت های آن به بانو ملیکا خاتون مادر بزرگوار حضرت صاحب الزمان(ع) و شگفت تر از آن، مجوز وزارت ارشاد به این کتاب است. منتقدان رویکرد جدید وزارت ارشاد گرچه انتقادات اساسی به عملکرد وزیر و مدیرانش دارند اما شاید هرگز گمان نمی کردند این رویه به جایی ختم شود که توهین به مادر امام عصر از ارشاد مجوز بگیرد.

و تازه این همه در حالی است که این "گل" هنوز به سبزه آراسته نشده و طبق خواسته وزیر ارشاد هنوز ممیزی به ناشران واگذار نشده است!

جهان نیوز با عذرخواهی از مخاطبان محترم، از انتشار متون این کتاب به علت جسارت بیشرمانه نویسنده به ساحت مادر امام زمان (عج) معذور است.




تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 11:31 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


دوستدار مؤمن اهل بهشت است /دعای روز بیست‌وپنجم

 

 


امام باقر (ع) فرموده‌اند: اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت و اگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی.

 


 

اللّهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ                    خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت

ومُعادیاً لأعْدائِکَ                                              و دشمن دشمنانت

مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ                              و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت

یا عاصِمَ قُلوبِ النّبیین                                     ای نگهدار دل‌های پیامبران

 

شیطان هم برای خود یاران و پیروانی دارد که به وسیله آن‌ها وسوسه‌ها و خطوات خود را به نسل آدم ابوالبشر و جنیان تلقین می‌کند . چنانچه خداوند در قرآن می‌فرماید: ”‌‌وان الشیاطین لیوحون الی اولیاءهم یعنی ”‌به درستی که شیاطین (جن و انس) سخت به دوستان و پیروان خود وسوسه کنند تا با شما به جدال و منازعه برخیزند”‌‌

 

 

اللهم اجعلنی فیه محبا لاولیاءک و معادیا لاعداءک

حدیث است که به حقیقت ایمان نمی‌رسید مگر آنکه نزدیک‌ترین خویشان خود را برای خدا دوست نداشته باشید، چون متدین نیست و دورترین افراد را برای اینکه متدین است، دوست داشته باشید.

امام باقر (ع) به شخصی فرمودند؛ «اگر اراده کردی که بفهمی بهشتی و یا جهنمی هستی، به قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت و اگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی و انسان در قیامت با کسی که او را دوست دارد، محشور می‌شود.»

از زمان خلقت حضرت آدم ابوالبشر(علیه‌السلام) شیطان تنها کسی بود که به نافرمانی از ذات اقدس الهی اراده نموده و با تکبر و غرور خود به سرمنشأ دشمنی با خداوند معروف گردید

 

 

اولیاء الله

همان‌طور که در آیات و روایات موجود می‌باشد اولیاء خداوند همان یاران و بندگان مخلص خداوند هستند که هیچ گاه از فرمان خداوند و رسولش سرپیچی ننمودند، شاید سوال شود اولیاء شامل چه کسانی می‌شود؟ که در جواب باید گفته می‌شود که انبیاء، ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و شهدای در راه خدا و تمام عبادلله المخلصین جزو اولیای خداوند می‌باشند اما از نظر رتبه و مقام با هم متفاوتند، به طور مثال: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یکی از اولیای خداوند می‌باشد، اما رتبه و مقام ایشان در پیشگاه ذات اقدس احدیت مقام نبوت و رساندن رسالت است به طوری که خداوند (عزوجل) در قرآن خطاب به رسول مکرم اسلام می‌فرماید: ”قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم والله غفور رحیم”‌یعنی ”بگو (ای پیغمبر) اگر خدا را دوست می‌دارید، مرا پیروی کنید که خدا شما را دوست می‌دارد و گناه شما را می‌بخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است”‌ چرا که ”لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه...”‌ یعنی ”قطعاً برای شما در (اقتدا) به رسول خدا سرمشقی نیکو است”‌ و این را هم می‌دانیم که تمام انبیای الهی از اولیاءالله می‌باشند اما از نظر رتبه خداوند در قرآن می‌فرماید: ”تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات”‌ یعنی ”این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، برخی با خدا سخن گفته و بعضی مقام رفیع یافته”‌.

یکی از کسانی که در امتحان همه چیز خود را از دست داد ابلیس یا همان شیطان معروف است که همه جا سرک می‌کشد و در قرآن از او به دشمن بزرگ انسان تعبیر گردیده است

 

 

اولیاء الشیطان یا اعداء الله

برای آنکه بدانیم اعداء الله چه کسانی هستند باید اشاره کنیم به شیطان رانده شده از درگاه حق که از زمان خلقت حضرت آدم ابوالبشر(علیه‌السلام) شیطان تنها کسی بود که به نافرمانی از ذات اقدس الهی اراده نموده و با تکبر و غرور خود به سرمنشأ دشمنی با خداوند معروف گردید، اما این نکته لازم است که در اینجا بیان گردد و آن این است که ذات اقدس ربوبیت دارای مقامی است که هیچ موجودی نمی‌تواند در برابر او به دشمنی برخیزد بلکه خداوند برای امتحان و رتبه بندی مخلوقاتش آن هم برای آنکه خود مخلوقات درک کنند که ظرفیت آنان در چه حد است و در چه رتبه و مقامی باید قرار بگیرند امتحان را قرار داد و کسانی که از این امتحانات که به دستورات و قضا و قدر الهی می‌باشد با موفقیت بگذرند آن هنگام است که نزد خداوند اجر و قربی دارند ولی اگر خلاف آن صورت پذیرد آنگاه است که نزد خداوند جایگاهی نخواهند داشت و یکی از کسانی که در امتحان همه چیز خود را از دست داد ابلیس یا همان شیطان معروف است که همه جا سرک می‌کشد و در قرآن از او به دشمن بزرگ انسان تعبیر گردیده است : ”انه لکم عدو مبین یعنی ”همانا شیطان برای شما دشمنی آشکار است”‌ که خداوند (عزوجل) امر فرموده است که از او یعنی شیطان تبعیت نکنید ”ولا تتبعوا خطوات الشیطان و (از) وسوسه‌های شیطان پیروی نکنید”‌ چرا که او ”یخرجونهم من النور الی الظلمات یعنی خارج می‌کند ایشان را از نور به سوی تاریکی”‌ و چون وسوسه‌های شیطانی بر خلاف سعادت و رستگاری انسان‌هاست و خداوند می‌خواهد تمام انسان‌ها مسیر سعادت و رستگاری را بپیمایند، پس در اینجاست که شیطان به دشمن خداوند معروف است و همان‌طور که می‌دانیم شیطان هم برای خود یاران و پیروانی دارد که به وسیله آن‌ها وسوسه‌ها و خطوات خود را به نسل آدم ابوالبشر و جنیان تلقین می‌کند . چنانچه خداوند در قرآن می‌فرماید: ”‌وان الشیاطین لیوحون الی اولیاءهم یعنی ”به درستی که شیاطین (جن و انس) سخت به دوستان و پیروان خود وسوسه کنند تا با شما به جدال و منازعه برخیزند”‌

صراحتاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ”‌‌النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منییعنی : ازدواج سنت من است پس هر کس از آن دوری گزیند و روی گردان شود، از من نیست”‌

 

مستنا بسنه خاتم انبیاءک یا عاصم قلوب النبیین

سنت شکنی‌های آخرالزمان

در این قسمت از این دعا از خداوند خواستاریم که ما را توفیق دهد تا از راه و روش پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) که به سنت تعبیر گردیده است پیروی کنیم چرا که امروزه مشاهده می‌شود چقدر سنت‌های پیامبر گرامی اسلام مظلوم واقع شده است و کسی اهمیت زیادی بر این سنت‌ها قائل نیست، شاید گفته شود که مثالی بیاورد تا روشن گردد، ما هم می‌گوییم مثال بارز آن ازدواج است که صراحتاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ”‌النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منییعنی : ازدواج سنت من است پس هر کس از آن دوری گزیند و روی گردان شود، از من نیست”‌ اما امروزه می‌بینیم که با غلوهای زبانی و بادهای اندرونی بعضی‌ها خود را مدرنیته نشان داده و سنتی را که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بر اساس خواست خداوند پایه گذارده‌اند با وسوسه‌های شیطانی زیر پا گذاشته و با سخت گیری‌های بیجا و غیر عقلانی آن سنت نیکو را مانند یک هیولای وحشتناک جلوه گر نموده‌اند.

آن هم سنتی را که امام زین‌العابدین علیه‌السلام هنگامی که بر سفره طعام بودند استخوانی را که اندکی گوشت داشت برداشتند و فرمودند: ”پس از توافق دختر و پسر برای ازدواج، این امر به اندازه پاک کردن باقی‌مانده گوشت از این استخوان است”‌ یعنی به قدری ازدواج باید آسان صورت پذیرد که هیچ دختر و پسری بدون همسر نباشند. اما متأسفانه با این سنت شکنی‌ها، بلاهای خانمان سوزی که بر سر جوانان می‌آید مشاهده می‌گردد که ما در این روز از خداوند خواستاریم که ما را پیرو واقعی سنت‌های رسول اکرم اسلام قرار دهد.

نماز شب بیست وششم

 هشت رکعت در هر رکعت حمد و صد مرتبه توحید

فرآوری : زهرا اجلال

گروه دین تبیان

 


منابع :

سایت مفاد

بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی




تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 12:19 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

آیت الله حسن علی نخودکی، قرآن

ششمین مجلس : در تفسیر آیه

“و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما”.

سوره فرقان آیه 63

 

 

 

ششمین مجلس :
بسم الله الرحمن الرحیم
“و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما”.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
“سلام اسمى است از اسماء خداى تعالى که آنرا در میان مخلوق به ودیعه نهاده است تا در میان خود آنرا استعمال کرده و از این راه به معنى و حقیقتش برسند.”
از آنجائى که همه اشیاء، حتى زمان و مکان نسبت به انسان داراى جنبه هاى مختلف خیر و شر مى باشند، لذا خداوند با ودیعه نهادن اسم مبارک خود در میان مردم ، خواسته است که انسان به وسیله این اسم مبارک خود را از شرور حفظ نموده و مضار اشیاء را دفع کند و آنگاه به جلب منافع آنها بپردازد. حتى در زمان و مکان نیز خیر و شر وجود دارد، مثل ساعات بد که انسان باید از افعال خاصى در آن ساعات احتراز کند .
در حدیث وارد شده است که شخصى در روز جمعه خدمت امام علیه السلام رسید و آن حضرت پرسش فرمود:
آیا دعاى واجب امروز را خوانده اى ؟
عرض کرد: خیر.
حضرت دعائى را به او تعلیم فرمود که مضمون فقره اول آن چنین است :
“السلام علیک ایها الیوم الجدید المیمون المبارک الذى جعله الله عیدا لاولیائه….”
یعنى : “سلام بر تو اى روز جدید فرخنده و پربرکت ! روزى که خداوند آنرا براى اولیاء خود عید قرار داد…”.
همچنین در ماه مبارک رمضان چقدر سلام وارد شده است ، از جمله در دعاى وداع آن ماه و نیز در شب قدر
“سلام هى حتى مطلع الفجر”
یعنى : “این شب تا صبحگاهان همه رحمت و سلامت است”.
نیز سلام بر خورشید و ماه در ادعیه وارد شده است :
“السلام علیک ایها الشمس الطالع”
یعنى:”سلام برتو باداى خورشید سربرآورده”
و اما در مورد سلام بر حیوانات ، در خبر است که شخصى سوار بر اسب در راهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را ملاقات کرد و سلام عرضه داشت :
آن حضرت در پاسخ گفت : “السلام علیکما” یعنى : “سلام بر هر دوتایتان” .
آن شخص عرض کرد: من یک نفر هستم . حضرت فرمود: من به تو و اسبت سلام کردم. بنابراین بر هر چیزى که انسان نسبت به آن امید خیر دارد باید سلام کند از آن جمله ، به ملائکه مستحفظ منزل نیز باید سلام کرد.
چنانچه مذکور شد امام صادق علیه السلام فرمود:
“خداوند براى امان از شرور موجودات اسم مبارک خود را درمیان مردم به ودیعه نهاده است”.
حال اگر بخواهى که به حقیقت سلام برسى و آن معنى را که خداوند در این اسم مبارک قرار داده است دریابى ، مقدمه اى دارد که ابتدا باید آنرا به جاى آورى .
آن مقدمه این است که ابتدا خود را سالم بدارى .
زیرا که تمام امور مربوط به یکدیگر است . انسان باید اول نفس خود را سالم کند، تا برکت سلامت نفسش به دیگران برسد، والا فاقد شى ء نمى تواند معطى آن شى ء باشد. اگر انسان به خودش رحم نکرد دیگر هیچکس از او توقع رحم نمى تواند داشت و اگر هم رحمى از او به ظهور رسد به ندرت و بر حسب اتفاق خواهد بود.
و براى سالم داشتن نفس خودباید دین خود را سالم کنى که دین تو و صوم و صلوة و زکوة و حج تو نزد پروردگار از تو شکایت نکنند.
علاوه بر این عقل تو نیز باید از گزند نفس تو سالم باشد، زیرا که عقل از اعظم نعمت هاى الهى نسبت به بنده است ، چنانکه خطاب به عقل فرمود:
“بک اعاقب و بک اثیب”
یعنى : “به وسیله تو بندگان را عقاب مى کنم و ثواب مى بخشم” .
اساسا بندگى خدا به وسیله عقل میسر مى شود و مدار ثواب و عقاب ، بهشت و دوزخ و تمام خیرات دنیا عقل است .
عقل نور عظیمى است که اگر نباشد به منزله آن است که دیگر هیچ چیز نیست .
سالم داشتن عقل آن است که او را از منصبش که مرتبه نبوت باطنى است معزول نکنى ، زیرا که خداوند او را بر تمام اعضا و قوا به ویژه قواى غضبیه و شهویه حاکم قرار داده است .
پس تو نیز باید در حاکمیت او را تاءیید کنى و معین او شوى و حکومت او را مسلم داشته باشى .
کلمه عقل از عقال است و همانگونه که حیوان چموش را عقال مى کنند تا کم کم حرکاتش را اصلاح نمایند، تو نیز باید قواى خود را مطیع عقل نمایى و اگر خداى ناکرده آنرا اسیر قواى غضبیه و شهویه خود کنى ، هر آینه آنرا از سلامتش خارج نموده و زیان تامى به آن رسانیده اى .
حضرت امام صادق علیه السلام به هشام فرمود:
“یا هشام من اظلم نور فکرته بطول امله و ظرائف حکمه بفضول کلامه و نور عبرته فقد، اعان على هدم عقله”
یعنى : “هر کس ‍که درخشش نیروى فکرى خویش را در کدورت آرزوهاى دور و دراز به تاریکى کشاند وظرائف حکمتش را با سخنان زائد و بى حاصل ضایع کند و نور عبرت و پند آموزیش رابه وسیله کلام فضولش خاموش سازد، به حقیقت ، در نابودى عقل خویش کمک کرده است”.
از این رو انسان در حین تکلم باید متکلم به کلام حکمت آمیز باشد و زبانش ، سخنان انبیاء و اولیاء و صالحان را بازگو کند وهمینکه به کلمات لغو مشغول شد قطعا زبانش از ذکر خدا و کلمات انبیاء باز مى ماند.
پس انسان باید پیوسته مراقب خویش ‍ باشد، و اگر عقل را عمارت نمى کند لااقل به ویرانیش کمک نکند.
آدمى باید قلب خود را سالم بدارد، یعنى آنرا مزین به صفات حمیده کند و از صفات رذیله ناشى از غضب و شهوت ، مانند بخل و حسد و بلکه از همه عیوب پاک و پیراسته سازد، علاوه بر این ، جوارح را نیز باید از معصیت سالم بدارد زیرا که ظلمت معصیت ، قلب را تاریک مى کند.
آنچنان که بخل و حرص و حسد تاریکش مى سازد . حق تعالى مى فرماید:
“…ظلمات بعضها فوق بعض…”
یعنى : …ظلمتهائى که بعضى از آن بر روى بعضى دیگر انباشته شده است…”.
پس شایسته است که آدمى به هنگام موت و تسلیم روح خویش به ملک الموت ، سلامت باشد که در صورت عدم سلامت اگر هزار سال ، بر افعال خود گریه کند کم کرده است کسى که بر خود رحم نکند به دیگرى چگونه رحم خواهد کرد.
تو باید بدانى که دست و پاى وگوش و زبانت براى چه خلق شده اند، و اگر آن ها را در غیر مورد خود صرف کنى آنها را در حقیقت از سلامت انداخته اى .
جائى که این همه شر از انسان عاصى به خودش برسد، چه جاى توقع که به دیگرى خیرى برساند.
از بیچاره اى که در تمام مدت عمر یک سلام حقیقى به کسى نکرده است ، انتظار رساندن سلامت به دیگران بى مورد است و اگر خداوند به تو توفیق داده که از این بیماری ها سالم مانده باشی، چه بسا که بتوانی به نزدیکان نزدیک خود، سلامت برسانی،ونزدیکترین ملائکه به تو مستحفظین و کاتبین اعمال تو هستند.
“ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید”
یعنی : “آدمی، سخنی نگوید مگر آنکه فرشتگان رقیب و عتید مراقب خواهند بود.”
و نیز فرماید:
“له معقبات من بین بدیه ومن خلفه یحفظونه من امرالله…”
یعنی:”خداوند،به هر چیز پاسبانها از پیش روی و پشت سر بر گماشته که بر امر خدا او را نگهبانی کنند.”
موکل روز از موکل شب جدا است.
آنهایی که موکل روزند به هنگام شب عروج می کنند و موکلان شب نزول می نمایند.
سید بن طاووس علیه الرحمه در فلاح السائل گوید:
انسان باید در اول و آخر روز مشغول عبادت باشد، آنگاه دعوات مختصه به آن را ذکر می کند ومیگوید اگر ابتدا وانتهای یک صحیفه به خیر باشد، در صورتی که در وسطش شری موجود باشد، آن خیر ابتدا این شر را تدارک می بیند. پس به هنگام صبح که این دو ملک که رسول خدا هستند بر تو وارد می شوند،تهنیت واستقبال می خواهند. تو باید مراقب و مواظب رسولان خدا باشی وآنان را کمتر از رسول یک سلطان فرض نکنی،که اگر یک سلطان مجازی وارد منزل کسی شود میزبان او را تمجید می کند و منافیات طبع را از او دور می کند.
پس تو نیز ملتفت باش که هنگام صباح، این رسولان که کرام الکاتبین اند چون خواهند که وارد به دارالعماره دل شوند منزلگاه آنان رااز کثافتها ورذالتها پاکیزه کنی،
واگر هنگام طلوع یا غروب آفتاب با اهل نفاق هستی ،
برخیز و خلوت گزین ومشغول ذکر خدا شو، که اگر کسی مراقب ومواظب آمد و شد رسولان حق نباشد از اهل غفلت است.
باید دانست که ملائکه از بوی معاصی وهر بوی بد دیگری انزجار و تنفر دارند.
چنانکه در روایات وارد شده است که وقتی انسان با دهان مسواک کرده قرآن بخواند آیات قرآنی درجوف ملکی که آنجا حاضر است داخل می شوند،و اگر دهان قرائت کننده بد بو وعفن باشد آن ملک از او کناره گیری کرده وفقط استماع می کند.
راوی عرض کرد که اگر کسی اراده معصیت یا طاعت کند آیا کرام الکاتبین احساس میکنند؟
حضرت فرمود:
“آیا بوی یک شئ عفن وبوی مشک دلالت بر وجود آنها ندارد؟”
معصیت نیز دارای بوی عفنی می باشد وهمینکه اراده معصیت کردی در هنگام دم زدن بوئی نا مطبوع از دهانت خارج می شود.
در این هنگام کاتب صحیفه سیئات به کاتب صحیفه حسنات خطاب می کند که دور شو!
مبادا بوی بد او تو را اذیت کند، واکنون هنگام نوشنن من است.
خداوند هفتاد پرده برای انسان قرار داده است،که با هر معصیتی یکی از آنها دریده می شود تا آنکه هر هفتاد پرده پاره می گردد. ملائکه عرض می کنند خدایا!این بنده همه پرده ها را درید. خطاب میرسد:
“بوسیله بال های خود او را بپوشانید! ”
وباز مرتکب معصیت می شود.
ملائکه از بوی بد وعفن معاصی او به خداوند شکوه می کنند. در این موقع امر می شود از او دور شوید.
از آن پس هر گاه چنین بنده ای معصیت کند، حتی اگر در شب تار و در جای خلوت هم باشد، معصیتش در میان مردم آشکار ومشهود می شود.
بنابراین حال که خداوند این چنین ملائکه را در خدمت تو گماشته است ، بگونه ای که بعضی صلوات فرستاده وبعضی برایت استغفار می کنند وبعض دیگر خیرات مختلفی را به تو می رسانند بدون آنکه انتظار پاداشی از سوی تو داشته باشند؛ تو نیز به آنان راحت نمی رسانی لا اقل زیان مرسان.
روایت شده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمود:
“یا علی!من سیر نمی خورم،زیرا که می خواهم با ملائکه نجوی کنم.”
حتی بعد از مرگ انسان نیز ملائکه به خدمت مشغول می باشند.
چنانکه در خبر است که موکلین انسان بعد از موتش به خدا عرض می کنند:
این بیچاره مرده است آیا ما می توانیم به آسمان صعود کنیم؟
خطاب می شود:
مسبحین در آسمان بسیارند، شما آنجا بر سر قبر او برای او نماز بگزارید.
نیز در خبر است که موکلین نماز چون نماز کسی را بالا برند و قبول نشود ، آن نماز را بر سر نماز گزار زنند و نماز گوید:
“ضیعتنی ضیعک الله”
یعنی:”مرا ضایع ساختی، خدا ترا ضایع کند.”
در آسمان ملکی است بنام اسمعیل که ظاهراً بعد از ملائکه اربعه، مقربترین فرشته پروردگار است.
ضبط اعمال به دست اوست ودربانی آسمان اول نیز با اوست.
علاوه بر این، موکل بر شهب وثواقب است.
این ملک بر سیصد هزار فرشته ریاست دارد که هر یک از آنان رییس صد هزار ملک دیگر است.
افعال واعمال عباد بوسیله دربان آسمان اول نگاشته وضبط میشود ودر انتهای هر سال، ملکی از آسمان هفتم فرود می آید وتمام آن مکتوبات را بالا می برد.
“هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ما کنتم تعلمون”.
یعنی:”این کتاب ونوشته ما است که به حق با شما سخن می گوید.هر آینه ما از اعمال شما در دنیا نسخه برداری میکردیم.”
بنا بر این باید ملتفت بود که ملائکه بویژه دو ملک مراقب را بوسیله روایح کریه واعمال شنیع خود نیازاریم وبه فضل کلام خویش به آنان صدمه وارد نیاوریم.
حضرت امیر علیه السلام بر شخصی گذر کرد که به گفتار لغوی سرگرم بود ، و حضرت فرمود:
“ای فلان!به حقیقت،تو در حال املاء نامه ای هستی که آن را نزد خدایت خواهند برد،
ملتفت باش که چه می گویی؟.
روایت شده است که وقتی دو برادر مؤمن می خواهند با یکدیگر نجوا کنند آن دو ملک مراقب از آنها جدا می شوند،که مبادا آن دو برادر نخواهند کسی بر سر عمل آنها آگاه شود.
راوی عرض کرد که حق می فرماید:
“ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید”
یعنی:”سخنی بر زبان نمی آورد مگر آنکه در نزد او دو ملک رقیب و عتید حاضرند”. حضرت سر به زیر انداخت و گریست .
آنگاه فرمود:
“اگر ملائکه ندانند، عالم السر و الخفیات آگاه است ، و همین هم بس است” .
پس اگر انسان اگر بر انجام خیرات قادر نیست لااقل شرور را از خود دفع نماید. آدمى چون نتواند سخن نیکو و مفید بگوید، لااقل سکوت پیشه کند.
گویند انسان به هنگام تکلم از دو حال خارج نیست ، یا سخن ناروامى گوید و بدکاراست، یا با گفتار نیک خود نیکو کار.
اما در صورت سکوت ، پیوسته نیکوکار محسوب است .
“و هدیناه النجدین”
یعنى : “ما او را به سوى هر دو راه هدایت کردیم”.
و اخبار بسیار درباره ارض کربلا وارد شده است که انسان در این سرزمین ، زبان به سخن لغو نگشاید.
به فرشتگانى که براى نصرت حضرت سیدالشهداء علیه السلام موکل شده بودند، خطاب شد که مواظب زوار آن حضرت باشید و آنان را استقبال و مشایعت کنید.
ملائکه چون به آسمان روند، حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله از آنان درباره زائرین حضرت سیدالشهداء پرسش مى کند.
ملائکه عرض مى کنند که آنها گریان بودند.حضرت می فرمایند:
“آنها را بشارت دهید”.
عرض می کنند که آنان صداى ما را نمى شنوند.
حضرت مى فرمایند:
“به وسیله بالهاى خود آنها را بپوشانید.”
همینکه چشم حضرت فاطمه علیهاالسلام به ملائکه حافظ کربلا مى افتد، صیحه اى زده و بیهوش مى شود.
هزار پیغمبر و هزار صدیق و هزار شهید با آن بزرگوار در گریه و زارى مساعدت مى کنند و مصاحب آن بزرگوارند.
شخص مصیبت زده همینکه دید اهل مجلس با او مصاحبند و در گریستن با او همراهى مى کنند، مسرور مى شود.
در این حال ملائکه آسمان نیز گریان مى شوند. در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله تشریف مى آورند و حضرت فاطمه علیها السلام را تسلى مى دهند و وعده مى فرمایند که از قاتلین حضرت سیدالشهداء علیه السلام انتقام گرفته خواهد شد.
حورالعین در بهشت از حفظه کربلا،
مى خواهند که براى آنها تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام را سوقات ببرند.
این مطالب تماما قابل تاءمل است .
باید دیدکه جهت گریه چیست ؟
باوجود روایح طیبه اى که در بهشت است ، حورالعین چرا تربت کربلا را طلب مى کنند؟ این تربت به چه کار آنان مى آید؟
و حال آنکه آنان نه مریض مى شوند و نه خوفى دارند که بخواهند به وسیله این تربت دفع ضرر نمایند.
وقتى حفظه کربلا براى حورالعین تربت به سوقات مى برند، بوى تربت که به مشام حضرت فاطمه سلام الله علیها مى رسد آن حضرت به گریه مى افتد.
آیا عصر عاشورا مصادف شد با صعود ملائکه به آسمان اول و حضور حضرات ائمه علیهم السلام و حضرت فاطمه علیها سلام و خواندن نامه اعمال کوفیان تا حضرت فاطمه (س ) بشنوند که در یک نامه آمده است :
اى حسین ! اگر عالم را آب فراگیرد به تو آب نخواهیم داد.
و در نامه دیگر نوشته شده است که :
کار را بر حسین تنگ کنید که از دین خدا بیرون رفته است.
وآن حضرت بشنود که در صحیفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود:
“اى مردم ! اگر مى خواهید مرا بکشید لااقل جرعه آبى به من بدهید که جگرم از تشنگى کباب است”.
واى به حال بى بى اگر شنیده باشد که آن حضرت فرمود:
“اى قوم ! اگر به زعم شما من گناهکارم این طفل ششماهه من که گناهى نکرده است ، لااقل جرعه آبى به او دهید”.
واى اگر فاطمه علیها سلام شنیده باشد که حرمله چنان تیرى بر گلوى آن طفل زد که از پشت گردنش ‍ خارج شد و حضرت سیدالشهداء علیه السلام او را بلند نمود و عرض کرد:
“خداوندا! فرزند من از بچه ناقه صالح کمتر نیست”.
واى از آن دم آخر که زبان در دهان حضرت خشک شده بود.
الا لعنة الله على القوم الظالمین .

برگرفته از کتاب گرانسنگ :
“نشان از بی نشانها” تألیف حکیم متألّه مرحوم آیت الله مقدادی اصفهانی

تذکر:کتاب نشان از بی نشان ها  شرح حال مرحوم آیت الله نخودکی اصفهانی است

که توسط حکیم متألّه مرحوم آیت الله مقدادی اصفهانی نوشته شده است

 

 

مرحوم مغفور آیت الله حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی (ره

 


http://www.nabavi.co/blog/1391/09/%D8%B4%D8%B4%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%B0%D8%A7-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%84-2/ 

سایت سیدمحسن نبوی

 

 






تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 12:16 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی